‏نمایش پست‌ها با برچسب جستار. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب جستار. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۸/۰۲/۱۲

تیپ های بافت فرسوده

نویسنده شهباز غفوری (معمار، شهرساز، طراح و برنامه ریز شهری)

در تیپ شناسی محدوده های تباه شده شهری (Urban Decay) شامل محدوده آفت زده، بافت فرسوده یا حوزه فرساینده (Urban Blight) و بافت ناکارآمد یا محدوده متروکه (Urban Rot)  است.
محدوده آفت زده، بافت فرسوده یا حوزه فرساینده (Urban Blight) به حوزه های شهری و سکونتی گویند که به دلیل ساختار اجتماعی و اقتصادی خود دچار مشکلاتی منجر به تباه کردن زندگی سکنه خود می شوند. این مشکلات منجر به اشاعه بزهکاری، از دست رفتن فرصت های اقتصادی و رشد سکنه می شود. به نوع دیگر سکنه این محدوده ها عمدتا اقشار آسیب پذیر و یا رانده شدگان اقتصادی-اجتماعی شهرها هستند. در این محدوده ها معمولا مشکلات کالبدی و اقتصادی ناشی از وضعیت اقشار ساکن در آنها به وجود می آید.
محدوده ناکارآمد (Urban Rot)  به حوزه های شهری و سکونتی دارای بیماری های کالبدی یا اقتصادی گویند که بنا به دلایل کالبدی اقتصادی متروکه یا فاقد کارکرد شدند.
 باید توجه داشت محدوده های فرسوده و ناکارآمد تفاوت ذاتی با بافت های تاریخی (Historic District)، محدوده قدیمی (Inner city) دارند. همچنین بافت های تباه شده با تقسیم بندی های حوزه های اقتصادی شهر متفاوت هستند و محلات ارزان (Poor City Area) در این دسته قرار نمیگیرند.عدم در نظر گرفتن این موضوعات در اسناد بالادستی و سیاست های کلان منجر به از دست رفتن بخش بزرگی از میراث تاریخی کشور و فجایع اقتصادی شده است، که خود عامل پدید آمدن انواع بافت های فرسوده شده است.

 این نوع محدوده ها را میتوان به سه دسته کلی بیماری اقتصادی، کالبدی و اجتماعی تقسیم کرد.

 محدوده های شهری و سکونتگاهی هستند که به دلیل عدم تطبیق با تغییرات اقتصادی رها می شوند، از این جمله میتوان به شهرهای صنعتی آمریکا و انگلستان و یا روستاهای کشاورزی ایران اشاره کرد که به دلیل نداشتن بازده اقتصادی برای سکنه خالی از جمعیت و رها شدند. منشا بیماری اقتصادی این محدوده ها در جبر جغرافیای اقتصادی محل استقرار محدوده است و ارتباطی با میزان توانمندی ساکنین ندارد. حتی در بیشتر موارد ساکنین این محدوده ها دارای تعلق خاطر به محدوده در دوران خوش آن هستند.
طرح های ارزش افزوده، عمرانی و آمایشی میتوانند منجر به پدید آمدن فرصت های اقتصادی نو رفع بیماری محدوده شود.

محدوده های سکونتگاهی هستند که به دلیل نداشتن امکانات و ساختار کالبدی مناسب و مطابق با خواسته های سکنه دچار تخلیه جمعیت شدند، این محدوده ها به دلیل عدم رسیدگی کالبدی و یا عدم امکان تغییرات کالبدی مطابق با تغییرات سبک زندگی به مرور رها می شوند. منشا بیماری کالبدی این محدوده ها در ساختار کالبدی این محدوده ها است و ارتباطی موثر با سطح اقتصادی، فرهنگی و ساختار اجتماعی ساکنین ندارد. حتی در بیشتر موارد ساکنین این محدوده ها دارای تعلق خاطر به محدوده در گذشته هستند.
طرح های ساماندهی، سازماندهی و مکان یابی می تواند منجر به رفع نیاز های سکنه و سکونت پایدار آنها در محدوده شود.

برخلاف دو دسته قبلی که با معضل ترک و کاهش جمعیت روبرو بودند، معمولا محل ازدحام جمعیتی از اجتماعاتی خاص هستند. محلات بسته (Ghetto)،  زاغه (Slum) و سکونتگاه های غیر قانونی (Unofficial Settlement) در این دسته قرار دارند. محلات بسته (Ghetto)،  زاغه (Slum) ساکنین این محدوده ها به دلایلی نظیر مذهب، قومیت، نژاد، سطح اقتصادی، تفکر، سطح تحصیلات، فقر، سایقه بزهکاری و ... به اجبار ساکن این حوزه های شهری شدند.

 نوعی غیر رسمی از سکونت هستند، که سکنه آن به اجبار و به دلیل عدم توانایی مجبور به نوعی از سکونت بی کیفیت شدند.  معمولا مورد سکونت افرادی  در بیشینه موارد ساکنین این محدوده ها فاقد حس تعلق به محدوده هستند و در جستجوی فرصتی برای فرار از محدوده و سکونت در مسکنی بهتر هستند، لکن توانمندی یا اعتماد لازم برای ترک محدوده را ندارند. در بیشینه موارد اعتماد سازی و ایجاد فرصت هایی برای توانمندی به وِزه اقتصادی در مشاغل قانونی و پایدار که منجر به درآمد دائمی شود توانسته مشکلات اجتماعی را بهبود بخشیده و سکنه را از این محدوده ها رها سازد.

 با آنکه گتو مورد سکونت قشر اجتماعی خاصی جدا افتاده از جامعه شهری است، لکن به معنای سکونت غیر قانونی و تعرض به حقوق سایر شهروندان نیست. بنابراین در مواردی که ارتباط موثری فی ما بین آنها شهر شکل گرفته است، خود بدل به یکی از محدوده های متنفذ شهری شدند، مانند محله چینی ها در سانفرانسیسکو.

اگر چه محلات بسته (Ghetto) و  زاغه نشین ها (Slum) در دسته مشکلات اجتماعی همراه با سکونتگاه های غیر قانونی (Unofficial Settlement) قرار میگیرند لکن تفاوت های اساسی با یکدیگر دارند. حاشیه نشینی و سکونتگاه های غیر قانونی در شهرها معمولا توسط افرادی که در جستجوی فرصت های اقتصادی به شهرها مهاجرت میکنند شکل میگیرد. اگرچه این افراد سعی در بهره مندی از فرصت های اقتصادی شهر دارند، لکن حاضر به پذیرش هزینه های زندگی شهری نمی شوند و نسبت به تصرف غیر قاانونی زمین اقدام میکنند. سکنه این نوع سکونتگاه ها با وجود امکان جذب در جامعه شهری و فرصت های اقتصادی شهر به رقم آنکه دارای توان کافی هستند تمایلی به ترک حوزه اشغال شده خود ندارند و سعی در قانونی سازی تصرف غیر قانونی خود بر زمین و یا تغییر کاربری آن دارند.
متاسفانه عدم توجه به ماهیت این نوع سکونتگاه ها و استفاده از راهکارهای مشابه با زاغه نشین ها، منجر به نابودی بخش بزرگی از منابع طبیعی و پایمال شدن حقوق شهروندان قانونمدار شده است. در اینگونه موارد تنها راهکار قابل تامل در مقابل پدیده های تصرف غیر قانونی زمین و پایان دادن به ادعاهای مالکیت غیر قانونی، برخورد قاطع حقوقی و تخلیه این سکونتگاه ها است.
به اشتراک بگذارید                      

۱۳۹۸/۰۲/۰۲

یاداشت: بازآفرینی شهری و مشارکت مردمی در تصمیم سازی

نویسنده: شهباز غفوری معمار، شهرساز، طراح و برنامه ریز شهری

بازآفرینی شهری (Urban Regeneration) را میتوان یکی از قدیمی ترین راهکارهای شهرسازی برای حل معضلات شهری دانست. بازآفرینی که راهکاری از نوع طرح ریزی کالبدی شهر است، در تلاش است با حذف مسائل شهری به کیفیت های شهری از طریق ساخت کالبدی دست یابد. به بیان دیگر بازآفرینی شهری با حذف فیزیکی مشکلات و ساخت کالبدی جدید در تلاش است تا بر ابعاد اجتماعی، فرهنگی، رفتاری و اقتصادی اثر گذارد.
بازآفرينی شهری مجموعه سياست ها و طرح های جامع و يكپارچه  کالبدی برای حل مشكلات شهرها است، به گونه ای كه منجر به ارتقای کیفیت های اقتصادی، عملکردی، رفتاری و زیستی شهر شود. بازآفرينی شهری در برگيرنده روندی از اقدامات و برنامه های مختلف و منعطف در مقياس های مختلف و در حوزه طرح و محدوده های اثر پذیر است که مکمل طرح اصلی در مسيرِ اهداف طرح  است.
 اگر چه این روش در بسیاری موارد موثر است، به شدت از طرف شهرسازان مردم گرا مورد نقد قرار گرفته است، بی شک یکی از بهترین و موفق ترین طرح های بازآفرینی شهری را میتوان طرح های کالبدی هوسمان در پاریس دانست که برای چند قرن است بی رحمانه مورد نقد منتقدین قرار دارد. یکی دیگر از طرح های موفق بازآفرینی شهری طرح های گسترده رابرت موزز در نیویورک است، که شدت انتقادات به وی منجر به آن شد که امروزه جین جیکوبز به عنوان منتقد وی سرشناس تر از وی در شهرسازی باشد. لکن تصور هر دو شهر امروزه بدون تغییرات کلی یا به اصطلاح بازآفرینی این شهرها شاید غیر ممکن باشد.
پاریس به عنوان مقصد اول گردشگری و نیویورک به عنوان پرچمدار اقتصاد مدرن جهان بدون تغییراتی که طرح های کالبدی و بازآفرینی برای آنها مهیا کردند قابل تصور نیستند. آنچه بی شک دارای جای بحث نیست موفقیت و موثر بودن این طرح ها به ویژه در طی زمان کافی است. آنچه روزگاری به عنوان مهمان ناخوانده باروک و مدرنیته قلمداد میشد امروزه بخشی از شخصیت غرور آفرین این شهرها برای شهروندان آنها است.
بحث اصلی در بازآفرینی امروزه کاهش هزینه های اجتماعی-فرهنگی است، در تمامی نقدهای منطقی و دانش پایه از طرح های کالبدی، آنچه مورد نقد است نه دستاوردهای طرح بلکه هزینه هایی پنهان در لایه های سبک زندگی است، مانند آنچه جین جیکوبز در زندگی روزمره نیویورکی پیش از طرح های گسترده مدرن سازی شهر اشاره میکند.
بی شک نمیتوان در جهان ماده تغییرات فیزیکی را مهار و متوقف نمود، تمامی تلاش ها برای حفظ ده اثر معماری برجسته دنیا تا به امروز نتوانستند منجر به عدم تغییر کامل آنها شوند، هر روز شاهد تغییراتی فیزیکی برای حفظ ابنیه تاریخی در تمام جهان هستیم. آنچه مقصود از یک طرح بازآفرینی مطلوب است حفظ مولفه های فرهنگی-رفتاری در روابط انسانی به شکل مطلوب پس از تغییرات فیزیکی شهر است.
طرح های بازآفرینی معمولا منجر به افزایش قابلیت های کالبدی شهر در عملکردهای اقتصادی، ترافیکی، ایستایی، تاب آوری و سایر مولفه های آشکار زندگی شهری می شوند. آنچه در لایه های پنهان زندگی شهری است لکن ممکن است در بدو تملک اولین خانه برای تخریب نوسازی آن حوزه شهری از دست رفته باشد. روش های گوناگونی مانند توسعه های بزرگ یا توسعه های خرد مرحله به مرحله یا توسعه های مشارکتی و .. در طی سالیان آزموده شدند و آنچه در همگی ثابت بوده است آن است که حذف فیزیکی عناصر بافت شهری همیشه منجر به تغییرات ساختار اجتماعی-فرهنگی شهر می شود و در نتیجه بخشی از سبک زندگی آن شهر از دست رفته و متحول می شود.
در بسیاری موارد طرح های بازآفرینی با وجود عملکرد خشن خود برای حذف مسائل یعنی حذف فیزیکی اجزای شهر، نقابی مزورانه از مشارکت های مردمی در اجرای طرح و یا مشارکت ذینفعان در فرآیند طراحی دارند که منجر به موفقت این طرح ها در اهداف اصلی خود برای توسعه و افزایش قابلیت های شهر می شود. مهم نیست تغییرات کالبدی با هزینه زیست محیطی زیاد به صورت قطعه به قطعه و با مشارکت شهروندان و خرده مالکان انجام شود یا تمامی یک بخش شهر توسط یک توسعه گر یکباره تخریب نوسازی شوند. پیامد یکسان است، روابط همسایگی دچار تغییر می شوند و بخشی از همسایگان فراموش می شوند.
در بسیاری از تصمیم سازی های شهری پس از روشن شدن هدف، از شهروندان در برنامه ریزی، طراحی و اجرای طرح شهری به منظور کاهش پیامدهای اجتماعی-فرهنگی جلب مشارکت می شود. در روش های مشارکتی از تشریک منافع نوسازی گرفته تا انتقال جامعه به املاک نوساز همواره یک عامل مشترک بوده است، این همراهی هرگز کامل نیست و بخشی از آن جامعه همسایگی مسیر جدیدی  برای خود انتخاب میکنند.
حال اگر کمی واقع بینانه تر به این تغییرات نگاه کنیم، این تغییرات لزوما در اثر تغییرات کالبدی رخ نمی دهند، هر نوع تغییر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، زمانی نیز می تواند منجر به تغییرات مشابهی شود. اگر به تاریخ بنگریم تقریبا هرگز چنین ثباتی در طول تاریخ وجود نداشته است.
در نگاهی دیگر چه کسی معیار مطلوبیت یک رفتار یا فرهنگ را مشخص میکند؟ پسندیده ترین فرهنگ ها نیز مخالفانی دارد که سلیقه دیگری دارند و چه حقی برای شهرسازان یا منتقدینشان وجود دارد که در پی ثبات جامعه هستند، جامعه ای که هموراه با تحرک اجتماعی آن است که قابل تامل است.
پس اگر نقاب مزورانه اجتماعی را از طرح های امروزی بازآفرینی حذف کنیم، طرح های بازآفرینی مانند هر تغییر ساختاری دیگری در شهر خالی از پیامدهای اجتماعی-فرهنگی نیستند، روابط اجتماعی-فرهنگی هم هرگز قابلیت ایستایی و سکون در یک شکل را ندارند. آنچه مطلوبیت یک طرح شهری را نمایان میکند، تنوع بخشی برای تامین سلایق مختلف همزمان با ایجاد فرصت برای حفظ روابط فرهنگی-اجتماعی در یک شهر است.
در یک مدل عملگرایانه می توان اینگونه بیان کرد که، اعطای حق انتخاب به شهروندان و مشارکت آنها در تصمیم گیری از ابتدا میتواند چنین فرصتی را مهیا کند که یک طرح بازآفرینی هر چند همراه با تغییرات کلان در کالبد شهری میتواند با حداقل پیامدهای فرهنگی-اجتماعی همراه باشد، لکن کوچک ترین برنامه های شهری حتی بدون تغییرات فیزیکی در کالبد شهری بدون مشارکت شهروندان در تصمیم سازی، میتوانند منجر به فجایع اجتماعی شود.
به اشتراک بگذارید                      

۱۳۹۷/۱۰/۱۸

چگونگی برندسازی شهری

نویسنده: شهباز غفوری معمار، شهرساز، طراح و برنامه ریز شهری

برندسازی شهری (City Branding) پردازه برندسازی برای یک شهر است، شهرها در سرتاسر دنیا مانند هر محصول دیگر بشر می توانند برای خودشان برندسازی کنند، تا به این صورت به عنوان برند شهری و مکانی قدرتمند در عرصه رقابت شناخته شوند و با سایر شهرها و مکان ها رقابت کنند.
امروزه بازدیدکنندگان و توریست ها به هر جایی از دنیا سفر می کنند، بنابراین برخورداری از ویژگی های منحصر به فرد برای شهرها می تواند توجه بازدیدکنندگان را به خود جلب کند. شهرها در عصر حاضر با یکدیگر رقابت می کنند تا به توسعه پایدار دست یابند و برای شهروندان خود زندگی با سطح کیفی بالا (از نظر فرصت های اقتصادی و شرایط محیط زیستی خوب) فراهم کنند.

 برند شهری بر اساس یک واقعیت هست

  برندینگ مارکتینگ نیست، پس نمی شود با تبلیغات بر یک مولفه غیر واقعی برندینگ کرد، بر خلاف بازاریابی که در بسیاری موارد بر مولفه های غیر واقعی یا ضعیف تاکید می شود و یا با بزرگنمایی آنها را بهتر از آنچه هستند نشان میدهد، در برندینگ آنچه قابل عرضه است، یک واقعیت است. نمیتوان شهری آلوده مانند تهران را با برند شهر پاک تعریف کرد، با کمترین مقایسه فی ما بین شهری در مجاورت تهران مانند قزوین میتوان به کذب بودن این برند پی برد.
رشت به عنوان شهر خلاق غذا یک برند مناسب برای خود انتخاب کرده است که میتواند بر حفظ و توسعه ان کوشا باشد، برندی هر چند نه چندان بلند پروزانه اما دارای قابلیت. تنوع غذاهای موجود در فرهنگ شهر رشت که ناشی از تنوع منابع غذایی در موقعیت جغرافیایی شهر است، در کنار خلاقیت تاریخی تنی چند از شهروندان توانست این برند را برای شهر رشت قابل تعریف نماید. رشت دارای خصیصه های دیگری نیز هست، لکن هیچ یک به این میزان واقعی نیستند. حتی قرار گرفتن واژه غذا در کنار خلاق خود به واقعی سازی این برند کمک نموده است.

برند شهر قوی ترین خصیصه مثبت شهر هست

 شهر ممکن هست صدها ویژگی داشته باشند که مناسب بازاریابی و مارکتینگ باشد، لکن تنها قوی ترین استعداد میتواند برند شهر باشد. شهری مانند یزد دارای ویژگی های متعددی مانند قدمت تاریخی، سبک معماری، فرهنگ غذایی خاص، تولیدات صنعتی و غیر صنعتی ویژه خود، اقلیم خاص و ... است، لکن قوی ترین خصیصه که معماری توانمند و با مشخصه های معلوم یزد است می تواند برند شهر یزد باشد، در تولیدات صنعتی یزد باید با بافق، در تولیدات سفالی یزد باید با میبد و کاشان، در شیرینی ها و فرهنگ غذایی یزد باید با اصفهان، قزوینف رشت، تبریز و ... رقابت بی برننده داشته باشد.
تبریز نیز با انتخاب برند شهر اولین ها حفظ برند در رقابت را بسیار دشوار ساخت، اولین بودن اگر چه شعاری تبلیغاتی جذابی است، لکن در مواجه با گستره های جغرافیایی مختلف از نفوذ کلام ان کاسته می شود، در تغییرات زمانی و مواجه با چالش های نوین نیز تبریز تا چه زمان میتواند این عنوان را حفظ کند؟

برند شهری برای شهر حیاتی هست

 تمام توسعه و برنامه ریزی شهر باید در جهت حفظ برند شهری و تقویت برند شهری در رقابت جهانی باشد، نباید ایجاد یک توسعه یا خصیصه جدید منجر به از بین رفتن یا تضعیف برند شهر بشود. نقش صنعتی - اقتصادی اصفهان سالها است که منجر به تضعیف شخصیت فرهنگی شهر شده است. اهمیت دارد که هر نوع توسعه منجر به تقویت برند شود. آنچه نقش تجاری اصفهان در تغییر کالبد چهارباغ یا نحوه شکل گیری میدان عتیق بازی کرد، نشان میدهد خصیصه فرهنگی تحت اثر خصوصیات تجاری شهر است، تچجارت شهر نه در تقویت فرهنگ و استفاده از فرصت های اقتصادی ناشی از تقویت نقش فرهنگی اصفهان که خود در نقش یک خصیصه که میتواند در توسعه خود خصوصیات فرهنگی را بلعیده ظاهر شد.
برخی از برند شهر به شکوه شهر تعبیر کردند، تعبیری که برای شهرهای با شخصیت خاص مانند لواسان یا طالقان کاربردی نیستف شهرهایی با خصیصه آرامش، سکون، آسایش و ... نمی توانند با تعریف متزورانه ای مانند شکوه خصوصیات خود را نابود سازند.

برند شهری قابل تغییر هست

 به هر دلیل اگر زمانی برند شهری تضعیف شود یا خصیصه بارز شهر تغییر کند، برند شهری میتواند عوض شود و نباید متعصبانه به آن اصرار کرد، در دورانی کیش یک جزیره صیاد نشین بوده است، به مرور نقش این جزیره به مرکز عرضه کالا و نقطه ای دروازه ای برای تجارت تغییر کرد، امروزه کیش یک نقطه گردشگری و مقصد مسافران  در جهت تفریح است.
 این به معنای پذیرفتن هر تغییری نیست. پیش از احداث متل قو حد فاصل کلارآباد تا عباس آباد نقشی سکونتگاهی نداشت، با احداث متل قو به مرور حضور گردشگران موجب فرصت های شغلی و پدید آمدن نقش سکونتگاهی شد. با تاسیس سلمانشهر به عنوان یک شهر گردشگری میتوان اوج این توسعه را دید، توسعه ای با کیفیت و تمرکز بر یک نقش، لکن تاسیس شهرک صنعتی، تغییرات بافتی و گسترش آپارتمان سازی، تعدد بلندمرتبه سازی و از بین بردن منظر دریا، جنگل و کوهستان، ازدحام تجارت ها و جمعیت سکونت دائم منجر به کاهش شدید نقش گردشگاهی آن و گریز گردشگران به کلارآباد، نمک آبرود و یا مقاصد دور تر شد.


به اشتراک بگذارید